پیامبر اکرم با امر به معروف و نهی از منکر توانست حکومت الهی را در مدینه بنیان بگذارد وهر سخن وفعل و سکوتش، درسی است برای کسانی که می خواهند در بهشت، همنشین آن حضرت باشند.
روزی که آفتاب مدینه غریبانه غروب کرد، چراغ آسمان خاموش گشت و عرشیان در عزای رحمه للعالمین و قافله سالارانبیا و سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) مرثیه غم سرودن و آسمان چشمان زمینیان ستارهباران شد.
حضرت رسول اکرم (ص) پس از ۲۳ سال مجاهدت و ابلاغ پیام الهی، سرانجام در سال یازدهم هجری در روز ۲۸ ماه صفر(به روایت بیشتر علمای شیعه) و دوازدهم ربیعالاول (به قول اکثر علمای اهل سنّت) در سن ۶۳ سالگی پس از ۱۴ روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند.
پیامبری که خدا در وصفش فرمود رنج های مردم بر او گران می آید و اصرار به هدایت آنان دارد؛ با اخلاق زیبای خود توانست بسیاری از کافران و مشرکان را هدایت و خانه خدا را از وجود مشرکان و بت پرستان پاک کند.
در سیره رسول خدا (ص) آمده است که آن حضرت دیرتر از هر کسی به خشم می آمدند و زودتر از همه خشمش فرو مینشست و درچنین زمان هایی کسی به جز امیرمومنان علی (ع) جرأت سخن گفتن با پیامبر را نداشت.
رسول خدا به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت، هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد.به یاران و پیروان خود تاکید می نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند.بخصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود.در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت.پای خود را جلو هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود.غالبا دو زانو می نشست.در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند.
از اصحابش تفقد می کرد، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت، اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود.در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاههای خود را در میان جمع تقسیم می کرد.از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت، از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد.می گفت: «خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.»
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم و باگذشت بود، گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود، اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست.پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدیهایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بود نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید، توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت، اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند، بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم بر افروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟!مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: «اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می شد معاف می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می شد مجازات می گشت.سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای «عدل » درباره هیچ کس سستی نمی کنم هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»
پیامبر رحمت پاره ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می پرداخت.با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی کاست.او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت.